ای که چشم روشنت را سایه های غم گرفته قلب تو از رفتن من این چنین ماتم گرفته
بعد من روزی پریشان می روی تا خانه ی من تا بخوانی از سکوتش قصه و افسانه ی من روی عکسم خیره ماند دیده ی تو
عکس من بر چشم تو خندان بگرید
یاد روز آشنایی و جدایی
چشم تو غمگین تر از باران بگرید
می فشانی اشک حسرت بر غم عهد شکسته دیگر از گریه چه حاصل، بین ما دریا نشسته
آه بین ما دریا نشسته
ای که چشم روشنت را سایه های غم گرفته قلب تو از رفتن من این چنین ماتم گرفته
بعد من روزی پریشان می روی تا خانه ی من تا بخوانی از سکوتش قصه و افسانه ی من روی عکسم خیره ماند دیده ی تو
عکس من بر چشم تو خندان بگرید
یاد روز آشنایی و جدایی
چشم تو غمگین تر از باران بگرید
می فشانی اشک حسرت بر غم عهد شکسته دیگر از گریه چه حاصل، بین ما دریا نشسته
آه بین ما دریا نشسته